زندگینامه شهید
«نام و یاد او بر خلق قهرمان ایران و بر همه پهلوانان و قهرمانان شهید، اسیر یا آواره وطنمان و عموم ورزشکاران پرافتخار و مقاوم ایران گرامیباد. ستارگان و اختران فروزانی که سنت رادمردی و روح مردمی ورزش ایران را با تمام هستی خود در برابر جوخههای اعدام خمینی بهآزمایش گذاشتند. سنتی را که در دوران معاصر از جهانپهلوان تختی به ارث برده بودند. آنان چه شهید یا اسیر، تماماً به مبرمترین وظیفه ملی و مردمی خود قیام نموده و با ترک میدانهای بازی خمینی، برای بهدستآوردن کاپ خونین آزادی و پیروزی خلقشان بهمیدانهای شهادت و شرف شتافتند».
از پیام تسلیت رهبر مقاومت مسعود رجوی
مجاهد قهرمان حبیب خبیری که بههنگام شهادت ۲۹سال داشت در یکی از محلات فقیرنشین جنوب تهران بهدنیا آمد و از همانآغاز، خلق و خوی مردمیاش را از تودههای محرومی آموخت که با آنها زیست، برای آنها توپ زد و با عشق آنها جان باخت.
حبیب قهرمان از سال۱۳۵۵ با سازمان مجاهدین و آرمانهای توحیدی و مردمی آن آشنا گردید. به موازات درخشش در میدانهای ورزشی، بهفعالیتهای سیاسی نیز ادامه داد و همراه با سیل خروشان خلق در قیام ضدسلطنتی شرکت نمود و بارها تا مرز شهادت پیش رفت. پس از پیروزی قیام در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت و به جرگه هواداران مجاهدین پیوست و از آنپس، هیچگاه از هواداری و کمک به مجاهدین دریغ نورزید. رژیم ضدمردمی خمینی که از مواضع انقلابی او و فعالیتهای سیاسیش در ارتباط با مجاهدین خلق آگاهی یافته بود، سرانجام در سال59 او را از تیم ملی فوتبال ایران حذف نمود.
پس از شروع مقاومت مسلحانه انقلابی مجاهدین با رژیم خمینی، حبیب قهرمان بهزندگی مخفی رویآورد. وی تا قبل از دستگیری، رابطه فعالی با سازمان داشت.
برخی از نامهها و گزارشهای ارسالیش درآرشیو اسناد سازمان نگهداری میشود. در یکی از نامههایش، او در رابطه با مقاومت انقلابی رزمندگان مجاهد خلق مینویسد:
«جنبش مسلحانه، بهعینیت در برابر مردم شهرنشین چهره گشود و در هر کوچه و برزنی، خلق ایران شاهد عملیات باشکوه انقلابیون بود. هماکنون برای توده مردم، مسأله انقلاب و ضدانقلاب و جنبش و ضدجنبش بهخوبی جا افتاده است».
آغاز مقاومت انقلابی علیه رژیم خمینی، حبیب را در راه و آرمان خود استوارتر کرد. آنگاه که در سال۶۲ توسط جلادان خمینی اسیر شد، در اوجی درخشانتر، جوهر مردمی و انقلابی خود را بهنمایش گذاشت. کاپیتان محبوب تیم ملی فوتبال ایران با گشادهرویی و صبر انقلابی، شکنجهها و توهینهای دشمن را تحمل کرد و در پاسخ همه رذیلتهای آنان بر عزم خود در ادامه راهش پای فشرد. تا آنکه عاقبت در 31خرداد سال63، بهدستور پیرکفتار جماران و بههمراه چهل تن دیگر از خواهران و برادران مجاهدش، بهجوخههای تیرباران سپرده شد.
حبیب، تنها یک قهرمان نامآور دنیای ورزش نبود. راه و رسم مردمی او، که میراثی از سنت جوانمردی و مردمدوستی امثال جهانپهلوان تختی بود، از او قهرمانی فروتن، صمیمی و فداکار ساخته بود. با همین روحیه بود که حبیب قهرمان پس از عبور پیروز و سرفراز از میدانهای ورزشی از پلههای افتخار و شرف خلق بالا رفت و در اوج اوج، بهخاطر دفاع از آرمانهای توحیدی سازمان مجاهدین خلق ایران، بر بالاترین قله شرف و افتخار ورزشکاران ملی ایران جاودانه شد. در سالگرد شهادت این قهرمان سرفراز ملی، یاد او را گرامی میداریم و بر ادامه راهش پای میفشریم.
اینک، زیباترین صدا، در میهن من
آواز مغرور مردانی است بیشکست
که از دروازه مرگ میگذرند.
مردانی که پیش از مرگ، آینده را زیستهاند
خاطرات
گزارش زیر مشاهدات یکی از زندانیان مارکسیست است که در زندان اوین با مجاهد شهید حبیب خبیری (کاپیتان تیم ملی فوتبال) آشنا شده و شاهد روزهای پایان زندگی این قهرمان مجاهد خلق بوده است.
وی پس از رهایی از زندان این گزارش را ارسال کرده است: «سالن۶ بند عمومی بود و اتاق۸۶ جایی که حبیب در آن زندگی میکرد و آشناییام با او در همین اتاق بود.
وقتی به آنجا رفتم هنوز حبیب به این بند آورده نشده بود، وقتی حبیب به بند۶ منتقل شد همه او را از قبل میشناختند و یا نامش را شنیده بودند، نامآوری در عرصه سیاست و ورزش. قبل از آمدنش «الف» و «ح» تعریف بسیاری از قهرمانیهای او در بازجوییها و از اخلاق و رفتار والایش کرده بودند.
بر سر اینکه به کدام اتاق بیاید بین همه جر و بحث بود، سرانجام بالاخره او را به اتاق۸۶ فرستادند، البته فرستادنش به اتاق۸۶ اتفاقی نبود. اتاق۸۶ در طبقهبندی که پاسداران کرده بودند، جزو اتاق «سر موضعیها» (اصطلاحی که رژیم برای افراد مقاوم بکار میبرد) بود.
حبیب از روز اول همه را مجذوب خود کرد، اخلاقش قابل توصیف نبود و خوشروییاش با همگان در بند محبوبیت عجیبی برایش ایجاد کرده بود.
هیچکس نبود که یک لحظه حبیب را کسل ببیند، وقتی به تنهایی در هواخوری قدم میزد همه دورهاش میکردند.
در هواخوری آموزش فوتبال میداد بعدها که از این کار جلوگیری کردند، چندین بار او را برای «تنبیه»، روزها سرپا نگاه داشتند؛ به بهانههایی نظیر اینکه تو با همه قدم میزنی، حتماً خبری هست؟! چرا در فلان روز روزه گرفتی؟!
البته همانطور که بهخاطر محبوبیت مردمیِ ورزشیاش مورد غضب رژیم واقع میگشت، به همین دلیل مزدوران ناگزیر بودند که تا حدودی او را حفظ کنند.
تا اینکه اواخر خرداد سال۶۳ در ماه رمضان او را از بند بردند، شب نیز همه زندانیان بند را به حسینیه بردند.
آن شب ساعت۱۱ بود حسینیه پر شده بود و علاوه بر زندانیان زن و مرد، زندانبانان، نگهبانها و بعضاً بازجوها نیز بودند، حبیب را به همراه دو نفر دیگر آوردند، لاجوردی تمام سعیاش بر شکستن حبیب و به زیر سؤال بردن افکار و ایدئولوژیاش بود.
اما حبیب بهتر از هر کسی بهطور جدی به مسائل پاسخ میگفت، وی اولِ صحبتش را با این جمله شروع کرد بهنام خدا و بعد صحبتش را ادامه داد، در این هنگام لاجوردی جنایتکار گفت: «بهنام خلق قهرمانش یادت رفت».
حبیب لبخندی زد و لاجوردی برای شکستن حبیب جلوی جمعیت با دروغگویی و رذالت گفت تو در بین راه پیش من گریه و زاری کردهای!
ناگهان صدای قهقههٔ خنده حبیب بلند شد و گفت من؟ هر کسی میداند که حبیب بدون لبخند زنده نیست، لاجوردی گفت تو در خارج از زندان از محبوبیت ورزشی خود به نفع مجاهدین استفاده کردهای و جوانان و نوجوانان را به طرف خط سازمان کشاندهای و حبیب اصلاً انکار نکرد.
لاجوردی جنایتکار گفت فکر میکنی با این اعمالت خدا با تو چه خواهد کرد! حبیب جواب داد خدا میداند و بس، او بعد ازپایان صحبتش برای ورزشکاران پیام داد و گفت ورزش مایهٔ درستکاری است و یک ورزشکار کسی است که اخلاقش نمونه باشد.
بغض گلوی همهمان را گرفته بود، پیراهن سفید و شلوار مشکیای که او پوشیده بود و سر و وضع مرتب حبیب همراه به روحیه مقاومش جذبه عجیبی ایجاد کرده بود.
لاجوردی گفت بلند شوید بیایید پایین، حبیب میبایست از راه باریکی که بین چادر و پرده یک متری سیاهی که مثل دیوار بین حسینیه کشیده شده بود و زنان و دختران را از مردان جدا کرده بود بگذرد. مسیر حدود۴۰ قدم بیشتر میشد، سکوت بیداد میکرد همه بچهها بغض داشتند و با تنفر لاجوردی و اطرافیانش را نگاه میکردند.
ناگهان صدایی از قسمت زنان بلند شد و با فریاد گفت: «با افتخار بمیری حبیب». بلافاصله شعارهای مزدوران رژیم شروع شد، پاسداران و مزدوران، میخندیدند و شعار «مرگ بر رجوی» و «منافق سر موضع اعدام باید گردد» میدادند. آن شب هر کس که حبیب را میشناخت و هر آنکس که او را برای اولین بار دید، صدایش را شنید، و اخلاقش را دید، گریه کرد».
حبیب قهرمان در ۳۱خرداد سال۶۳ به جرم مجاهد بودن و دفاع از آرمانهای توحیدی سازمان، به دست دژخیمان خونآشام خمینی در اوین تیرباران گردید.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org