در بند دوم همین نامه که از رو برای اعضای هیأت مرگ هم خوند نوشته:
«اینگونه قتلعام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
قتلعام:
روز 24مرداد یعنی 18روز بعد از شروع قتلعام آقای منتظری از عبارت قتلعام استفاده میکنه. چرا؟ چون میدونه صحبت از یک یا چند اعدام یا اعدامهای یکی دو تا زندان نیست. صحبت از اعدامهای گسترده جمعی و یک قتلعام وحشیانه است. به همین علت اول کسی که از عبارت قتلعام استفاده کرد نه مجاهدین خلق و به قول خودشون دشمنان قسم خوردهٴ نظام، که قائممقام وقت خمینی آقای منتظری بود.
بدون محاکمه:
هیچ دادگاهی در کار نبود. همینجا تصریح میکنه که زندانیان رو بدون محاکمه، بیرون کشیدین و کشتین. بعدها هم آخوند احمدی شاهرودی و فلاحیان و رازینی هم به همین موضوع اعتراف کردن و گفتن هیأت مرگ با هدف انتخاب زندانیان سرموضع تشکیل شد نه محاکمه.
تو فرمان و فتوای قتلعام هم خمینی به صراحت نوشته: کسانی که در زندانهای سراسر کشور سر موضع هستند [با تشخیص حاکم شرع و دادستان و نماینده اطلاعات] باید اعدام شوند و بلافاصله تأکید میکنه» آقایانی که تشخیص موضع بهعهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند، سعی کنند ”اشداء علی الکفار“ باشد.»
کاملا روشن است. هیأت مرگ باید از میان زندانیان، مخالفان فکری و اعتقادی را انتخاب کنند و نباید دچار وسوسه و تردید هم شوند که اشداء علیالکفار باشند.
اسیرکشی
تصریح میکند که اینها اسیر و زندانی دست بستهٴ خودتان بودند که با معیارهای خودتان حکم 2سال و 5سال و... سال گرفتند. شما اسیرکشی کردید در حالی که حتی یزید اسیرانش را نکشت...
مبارزه مسلحانه:
میگوید این کار و این کشتار «آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند»
داره میگه اگر فکر میکنید با کشتن اینها تمام میشوند اشتباه میکنید چون شما با این کار راه قهر و مبارزه مسلحانه را بیشتر باز میکنید...
مبارزه با فکر غلطه:
این حرف اصلی و پایه همهٴ حرفها است. این موضوع رو در چند بار تو همین دیدار هم تکرار کرد:
«در خاتمه، مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشتند، یک نحو منطقند، ومنطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمیشود، بلکه ترویج میشود.»
جای دیگه تو همین ملاقات به صراحت میگه:
«این منطقی است که حنیفنژاد و نمیدونم کی، اینها القاء کردند، منتهی اینها... این منطق را... راه انداختند ، اینکه داره جونشو فدا میکنه، انتحار میکنه بالاخره معتقده دیگه باباجون، این فکر رو ما بایستی یک جوری میکردیم با فکر از بین میبردیم، حالا ما نداشتیم کسی که با منطق باشون صحبت کنه...
جان کلام همینجاست.
قتلعام ـ کشتار منطق و برداشت مخالف با گلوله
قتلعام ـ چون کسی نداشتیم با منطق باشون صحبت کنه کشتیم
خمینی بعد از کلاسهای تبیین جهان که سال 58 توسط آقای مسعود رجوی برگزار میشد و دهها هزار نفر مستقیم و غیرمستقیم شرکت میکردن تلاش کرد با راهاندازی یک برنامه مسخرهٴ تلویزیونی به نام «قرآن در صحنه» باهاشون مقابله کنه اما بعد از پخش چند برنامه، نزدیکانش گفتند این تفاسیر در برابر اون جلسات که تو دانشگاه شریف برگزار میشه افتضاح و آبروریزیه و بهتر است ادامه ندهیم... بعد از چند جلسه هم تعطیلش کردند. اما پاسخ کلاسهای تبیین جهان و منطق مجاهدین رو با تقویت دستههای چماقدار و قمه کش و... شعبان بیمخهایی که در هر محله تربیت کرده بودند دادن.
این روند _پاسخ منطق مجاهدین با چوب و چماق و گلوله_ از همون روز اول تا امروز ادامه داره. آتش و رگبار خمینی به صف تظاهرات مسالمتآمیز در روز 30خرداد با همین منطق انجام شد و اعدام پرستوهای خونین بال و دانشآموزان و دختران و مادران و همهٴ شکنجهها و تیربارونها با همین منطق و همین استیصال ایدئولوژیک انجام گرفت.
آقای منتظری میگه آخر کسی که جونش رو فدا میکند مگر با کشتن تموم میشه؟ ما باید با منطق و فکر با اینها مقابله میکردیم اما چون نداشتیم منطقی که بتونیم با اونها مقابله کنیم کشتیم.
این منطق اصلی قتلعام وحشیانهٴ زندانیان سیاسیه که از 4سال قبل طراحی کرده شد و سال 66 با طبقهبندی و تفکیک زندانیان آمادهسازی کردن و از فردای پذیرش آتشبس، اجرایی کردن. همهٴ حرف همینه.
میبینید! کشتار، کور و بیمنظور نبود. شتابزده هم نبود. اقدامی بود کاملاً حساب شده، با برنامه و با سمت و سوی مشخص. گلوله در برابر اندیشه. تلاشی نافرجام برای شکستن منطقی که پنجاه و دو سال قبل بذرش رو محمد حنیفنژاد در زمین میهن کاشت و بهرغم 52سال باران گلوله و تهمت و تهدید و جعل و وارونه گویی و شیطانسازی، هر روز بیشتر شکفته شد، راه باز کرد و بهزودی تو صدا و سینههای مردم گل خواهد کرد.