زندگینامه شهید
مجاهد خلق احمد لسانی ۳۰ساله و متولد نجف آباد اصفهان بود. وی در سالهای ۵۸ و ۵۹ سهمیه نشریه مجاهد مربوط به شهر نجف آباد را از کتابفروشی طالقانی دریافت میکرد و برای انتشار آن تلاش میکرد. او با چهرهای خندان و برخوردهای صمیمی نزد مردم نجف آباد بسیار محبوب بود و در بین مردم شناخته شده و مورد احترام بود. با وجود اینکه جو سیاسی نجف آباد فالانژی بود و این محبوبیت ناشی از شخصیت احمد بهعنوان یک زندانی سیاسی زمان شاه بود.
وقتی رژیم مطلع شد که احمد هوادار سازمان مجاهدین است و بر سر مواضع انقلابی و مجاهدیاش محکم و استوار است او را دستگیر کرد. اما بهدلیل شناخته شدگیاش احمد را آزاد میکنند و به او گفته میشود باید نجفآباد را ترک کند. احمد بعد از آزادی بلافاصله به مشهد میرود ولی چند روز بعد مظاهری جلاد خونآشام که به جای حاکم شرع قبلی آمده بود، درجا سراغ احمد لسانی را میگیرد و وقتی که متوجه میشود، وی شهر را ترک کرده است، دستور میدهد که هر طوری شده او را پیدا کنند. مزدوران رژیم جنایتکار احمد را در مشهد پیدا و دستگیر کرده و به نجف آباد برمیگردانند و او را شدیداً مورد شکنجه قرار میدهند. مظاهری حاکم شرع جنایتکار حکم اعدام وی را ۲۴ساعت بعد از دستگیری صادر کرد و گفته میشود که بعد از ۲۴ساعت پس از دستگیری وی را اعدام کردند. چونکه فرد شناخته شدهای بود.
چهره انقلابی و مهربان و نجیب احمد، با روحیه مقاوم با ارزش صراحت و بیرنگی و سرشار از خصوصیات مجاهدی و انقلابی او بود که هیچگاه از یاد دوستان و همرزمانش فراموش نمیشود. یکی از همرزمان این مجاهد شجاع و جسور که در سال۱۳۵۵ با وی در زندان اوین در بند۴ بوده از جسارت و شجاعت و فروتنی این مجاهد چنین تعریف کرده است:
”با مجاهد شهید احمد لسانی در زندان اوین بند ۴ بودم در آن دوران ما مدت حبسمان تمام شده بود ولی آزاد نشده بودیم. یعنی ملی کشی میکردیم و این سعادت را داشتم که با این مجاهد والامقام در یک اتاق باشم در اتاق ما مجاهدین دیگری هم بودند و حدود ۱۸ الی ۲۰نفر بودیم، مجاهدینی مانند مجاهد شهید اصغر محکمی و مجاهد شهید علی درزی هم بودند. ما فقط یک قرآن یک جزیی جیبی بهصورت قاچاق وارد زندان کرده بودیم و شیفتبندی کرده و آنرا میخواندیم. در چنین شرایطی وجود مجاهدینی چون احمد، آنقدر مغتنم بود که واقعاً ما دیگر هیچ احساس دلتنگی نمیکردیم. شبها حدود دو ساعت دورتا دور اتاق مینشستیم و هر کدام از ما بر سر موضوعی که با آن آشنا بودیم بهصورت کنفرانس می گفتیم. وقتی که نوبت مجاهد شهید احمد لسانی رسید، او با روی باز که از ویژگیهایش بود پذیرفت گفتم چه موضوعی را میخواهی کنفرانس بدهی گفت من زنبورچران هم هستم و در این رابطه میخواهم کنفرانس بدهم و او یک برنامه ریخت و چند کندو با خمیرنان به کمک بقیه برادران درست کرد و از روی آنها کل ریل تهیه عسل را با تسلط و حوصله تمام برای نفرات توضیح داد.
هم رزم دیگری از او نقل میکند که:
من با احمد آقا لسانی در زندان سپاه نجف آباد بودم. یکروز که پس ازحدود ۲ماه هواخوری دادند من با او سلام علیک کردم. اولین سؤالی که کرد گفت تبیین جهان را خواندهای که من گفتم احمد آقا یک بچه ۱۵ساله را چه به خواندن تبیین جهان که قاه قاه خندید و سپس شروع کرد به نصیحت کردن به من و گفت ضربات کابل و توپ فوتبال کردن اولش سخت است ولی چند تا که بخوری برایت عادی میشود اما در مورد توپ فوتبال پرسیدم چیست؟ گفت چند پاسدار میریزند روی سرت و با مشت لگد و چوب و شلاق آبکشات میکنند و مثل توپ تو را به همدیگر پاس میدهند و اساسی آبکشات میکنند و زمان آن نیز طولانی است حواست باشد که در این نقطه شکسته و تسلیم نشوی.
میدانم که او را بسیار شکنجه کرده بودند. احمد آقا لسانی که کاندید سازمان بود اساساً اعدام و شکنجه برایش اهمیت نداشت. از او پرسیدم که احمدآقا ممکن است تو را اعدام کنند. با خونسردی مطلق گفت اشکالی ندارد. من آماده هستم مهم ادامه مبارزه است.
احمد لسانی انسانی والا و مجاهدی قهرمان و شجاع بود که با عزمی سترگ خونش را در راه آزادی فدا کرد. یاد این مجاهد هیچگاه از قلبها و دلهایمان نخواهد رفت. وی ستاره درخشانی از این کهکشان پرستاره مقاومت است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید