در میان انبوه خبرهایی که روزانه و هفتگی از ایران گزارش و منتشر میشود، هفتهیی نیست که خبری از تخریب مزار شهیدان آزادی در شهر و دیار و روستایی از ایران نباشد. این روزها منابع مختلف خبر از تخریب مزار شهیدان در قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران میدهند.
حکومت آخوندها چه نیازی به این همه تعدی و ویرانی و تخریب مزار شهیدان آزادی ایرانزمین را دارد؟ یکی از آخرین خبرهای همین تعدیها و ویرانیها طی هفته گذشته، مربوط به قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران است؛ همان قطعه شهیدان آزادی در سالهای ۶۰ و ۶۱.
خبرها و تصویرها و گزارشها حکایت میکنند که درختان این قطعه بهخاطر جلوگیری از آبیاری آنها، خشکیده و سنگ مزارها شکسته و متلاشی و پراکنده شدهاند. در چند نمونه از این خبرها و گزارش آمده است:
اظهارات شاهدان از تخریب قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران
«ـ وقتی سر مزار شهیدمان در قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران رفتیم، با وجودی که قبلاً میلههای آهنی در زمین بتن کرده بودیم، متوجه شدیم که مزدوران دوباره به این قطعه حمله کرده و میله را کندهاند.
ـ در سراسر قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران، شماری از سنگها را تخریب کردهاند. البته هیچوقت در این قطعه، سنگ مزاری سالم نمیماند. اینها همین علامتگذاریهایی را که خانوادهها گذاشتهاند هم زدند و خراب کردند.
ـ مشخص است که سنگهای مزار داخل قطعه ۴۱ کنده و جابهجا شده است. بیشتر هم در وسطهای قطعه این کار را کردند. معلومه که تازه است.
ـ حین حضور ما ۲مادر هم آنجا بودند که یک موتوری آمد و اینها را از قطعه دور کرد. مشخص بود که مزدوران روی این مسأله حساس هستند».
وحشت از مزار شهیدان در گرماگرم قیام
بهراستی چرا حکومت دست از سر مزارهای شهیدان سال ۶۰ و ۶۱ هم برنمیدارد؟
مدتهاست از آبیاری درختان قطعه ۴۱ جلوگیری میکنند. هر چند مدت سراغ خاک و سنگ این قطعه میروند و جایی و مزاری را خراب و یا سنگها را جابهجا میکنند. این قطعه اکنون به برهوتی خشک تبدیل گشته است.
آب را بر درختان میبندند و درختان قطعه ۴۱ را هم شهید کردهاند. خاکش را مدام شهید میکنند. سنگهای حامل نامها و تاریخها را هم مدام شهید میکنند... و این جریانی است در امتداد شهید کردن شهرها، دیار، دریا، رود، دریاچه و جنگل ایران!
هدف اصلی این است که در گرماگرم قیامهای سراسری مردم ایران کانون عشق، اراده، عاطفه، مهر، حرمت، خاطره، سپاسگزاری و انگیزش مردم ایران نسبت به پیشگامان عدالت و برابری و آزادی را ببندند.
هدف از این کارهای ضدبشری و نقض آشکار حقوقبشر، به خیال خودشان خاموش کردن مشعلهایی است که شهیدان آزادی در سراسر ایران برپا کردهاند.
هدف از این کارهای دنیِ خاص آخوندها این است که بهزعمشان اسناد و سرچشمههای افتخار پایداری برای آزادی و تکثیر این اسناد و سرچشمهها را بخشکانند.
هدف از این کارهای بنیامیهگری خاص خمینی و خامنهای این است که هراس و رعب و سکوت و جدایی را بین مردم ترویج دهند.
واقعیت این است که یکی از قطبهای سنگین و همواره جوشانی که در تعادلقوای سیاسی و اجتماعی بین مردم ایران و خمینی و خامنهای و کلیت حاکمیت آخوندی وجود داشته و دارد، نقش و ثقل بسیار مهم شهیدان آزادی است که جنایات قوم حرمله و شمر و چنگیز و هیتلر حاکم بر ایران علیه آنان صورت گرفته است. این نقش را خود اعدامکنندگان و قتلعام کنندگان بسا بیشتر از دیگران احساس میکنند؛ بهخصوص که کانون جوش و خروش و قیام مردم همواره متکی بر حقخواهی خون شهیدان بوده و هست و خواهد بود و تا سرنگونی تمامیت این قوم، کوتاه نخواهند آمد، فراموش نخواهند کرد و نخواهند بخشید.
واقعیت این است که شهیدان آزادی افشاگر ناگفتههای بسیاری اتفاقات روی داده از سال ۶۰ تاکنون بوده و هستند.
واقعیت این است که مهری توأم با خشمی همواره جوشان و خروشان در هر خانه ایران و ایرانی در تپش است. این مهر و این خشم، همان رود خون شهیدان آزادی از ۳۰خرداد ۶۰ تا امروز و تا نهایت پایان این شبِ شبترین ظلام تاریخ ایران است.
قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران تابلوی وحشت ولایت فقیه
درختان خشککرده، سنگهای متلاشی و برهوت بهظاهر غریب قطعه ۴۱ بهشت زهرا تهران، تابلو وحشت دیکتاتور جماران و صدارتنشینان دایرهٔ قدرت فاسد آخوندی است. همین درختان بیبار و برگ، همین سنگهای متلاشی و پراکنده و همین خبرهایی که در اول مقاله آورده شد، قدرت بیشکست طنین قلب شهیدان آزادی است. افتخار قلبی است که جریان خونش در رود آرمان تاریخی و قیامهای جاری مردم و میهنش در گردش است. گردشی که هرگز نایستاده و نمیایستد. این است پیام مداوم و تهدید بالفعل تمام مزارهای با نام و بینام شهیدان آزادی در سراسر ایرانزمین از ۳۰خرداد ۶۰ تا نهایت این شبِ شبترین ظلام ایران.
قطعه ۴۱ بهشت زهرا
«تو را تطاول بهار چه سود؟
کاین سرو را
فصل بیبرگی نیست.
تو را تخریب سنگ و خاک چه سود؟
که شیدای آزادی
دیرگاهیست تا از زمین بُـر شدهست.
زان پیش تا لوح خاطر خاک
با آهن بُـرکنی
عاشقان
از خاک و از سنگ بر شدند.
زان پیش تا نیزه بر کمان نهی
این پرنده
از فلک بُـر شدهست.
دیریست تا از دام خاک و صید سنگ
رهیده...
و شوخ بال و رقص پروازش
از ابرها بُـر شدهست
باران را شسته
و آشیانش
نهال نازک مویرگهای خلق.
زان پیش تا خاک و سنگ پریا
با دشنه بُـرکنی
روزگار سلطهات را
خاکها شهیدند
سنگها شهیدند
درختان شهیدند
زندگی شهید و زندگان شهید
که میهنی
مزار آزادیست...
اینسان که آهن و دشنهٔ سلطه
با سنگ و خاک
صیقل زنی
«گور خود کنی به دست خود»
که میهنی
دیریست از تو گذشتهست
زان پیش تا رجم حیات و اعدام زندگی را
از فلک بر شدی».