728 x 90

با یاد مجاهد شهید مسعود کیایی

مجاهد شهید مسعود کیایی
مجاهد شهید مسعود کیایی

محل تولد: -
شغل: دیپلم
سن: 18
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 10-6-1361
محل زندان: -

زندگینامه شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


به‌نقل از یکی از مجاهدان اشرفی در مورد مجاهد شهید مسعود کیایی:

بهار سال۱۳۶۱ بود که درب سلول هفتم از راهرو هفتم بند ۲۰۹ اوین باز شد و جوانی نسبتاً بلند بالا و رشید که پاهایش تا زیر زانو باند پیچی شده بود و مجبور بود روی پاشنه‌های پا به سختی راه برود و چشم‌بند به چشم داشت وارد سلولمان شد.

بعد از بسته‌شدن در، او چشم‌بندش را برداشت و دیدم چهره معصوم و دوست داشتنی‌ دارد که با وجود همه درد و رنجهایی که از شکنجه نصیبش شده بود با لبخندی شیرین به دیدار ما آمده است. قبل از هر چیز سعی کردیم که هر کار که می‌توانیم برای کاهش درد و فشاری که متحمل شده بود انجام دهیم و در همین هنگام کمی هم به او آب قند و غیره دادیم.

 

مجاهد شهید مسعود کیایی در مورد نحوه دستگیری‌اش می‌گفت که من در یکی از میدانها منتظر بودم که قراری را اجرا کنم و با موتور به آنجا رفته بودم  که ماشین گشت کمیته به من مشکوک شد و وقتی فهمیدم که به من مشکوک شده‌اند بلند شدم و دویدم و کمیته‌چی‌ها هم به‌دنبال من و آنها به طرف من شلیک می‌کردند. بر اثر تیراندازیها، یکی از تیرهایشان به سرم اصابت کرد و پوست سرم را شکافت ولی وارد جمجمه نشد و لذا پس از این اصابت افتادم و آنها مرا دستگیر کردند و به اوین آوردند و زیر هشت بردند.

ما هر روز عصرها در سلولمان پیاده‌روی و یا نرمش می‌کردیم و حداقل نیم‌ساعتی به آن می‌پرداختیم. همان روز هنگام ورزش که دو سه نفری بیشتر در سلول نبودیم دیدم مسعود هم با آن وضعیت پاهایش بلند شد و شروع به نرمش کرد که خیلی تعجب می‌کردم زیرا می‌دانستم وقتی پاها شکنجه می شوند تا مدتها حالت کرختی بدی مثل برق گرفتگی در پاها احساس می‌شود و حتی ایستادن هم مشکل است ولی او به نرمش ادامه داد و به او گفتم مسعود آخه با این وضعیت پاهایت چجوری تو نرمش می‌کنی که با لبخند شیرینی گفت باید ورزش کرد و اولین رویکرد میلیشیایی او را در شکنجه‌گاه اوین دیدم و در دلم هزار بار تحسینش کردم.

مسعود کیایی پسر عموی مجاهد سرفراز دیگری به نام مجید کیایی است که در شهریورماه سال۶۰ اعدام شد. آنها بچه نظام آباد تهران بودند. در صحبت با مسعود یکی دو ماهی که در سلول ما بود و زیر بازجویی قرار داشت هیچ گردی از ترس و ناراحتی در چهره‌اش ننشسته بود و همیشه چهره‌ای شاداب داشت.

 

یک روز در اواخر بهار یا اوایل تابستان ۶۱ بازجویش دریچه درب سلول را باز کرد و گفت مسعود چشم‌بند بزن بیا بیرون و مسعود را برد. وقتی بازجو او را به سلول برگرداند، دیدم به‌محض ورود مسعود به‌حالت دمر روی کف سلول دراز کشید و چهره‌اش را سعی می‌کرد در میان دستانش پنهان کند ... مشخص بود که بشدت شکنجه شده است. وقتی لباسهای او را در آوردیم دیدم ضربات کابل از پاشنه پا تا گردن او را کبود و سیاه کرده است و حتی از کمر به بالا به‌دلیل پلیوری که بر تن داشت تمام تار و پود پلیور روی پشت او نقش بسته است و سیاه شده است.

مسعود میلیشیای قهرمانی بود که با ایمان پاک به راه و آرمانش و به برادر مسعود همه شکنجه‌ها و فشارها را تحمل کرد و سینه رازدارش هم‌چنان به روی دژخیمان بسته ماند تا این‌که بعد از حدود یکی دو ماهی او را از سلول ما بردند ولی یاد و خاطره و چهره معصومش همیشه در ذهنم نقش بست و ماندگار شد.

 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/bd8f2ecb-4b2b-4da2-b8eb-b1d99f1a2015"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات